چکیده :
ترجمه ماشینی :
هدف این تحقیق ارائه یک بازسازی اصلی از روانشناسی موسیقی ارسطو است که دیدگاه او را در مورد رابطه بین موسیقی دستگاهی و احساسات توضیح می دهد.
من استدلال میکنم که برخلاف پژوهشهای مربوطه، برای ارسطو موسیقی دستگاهی نمیتواند احساسات را به شنونده منتقل کند.
من ادعا میکنم آنچه موسیقی دستگاهی انجام میدهد این است که حالت یا حالتی بیشیئ (διάθεσις) ایجاد میکند که «راه» (προοδοποιεῖν) را برای احساسات آماده میکند.
اکثر مفسران سیاست هشتم (1340a12-29) استدلال می کنند که برای ارسطو یک قطعه موسیقی دستگاهی می تواند احساسات را بازنمایی کند و شنونده با نوعی سرایت دلسوزانه به سمت همان احساس سوق داده می شود.
با این حال، این تفسیر با گزارش ارسطو از احساسات ناسازگار است.
برای ارسطو شرط لازم برای احساسات این است که کسانی که آنها را تجربه می کنند، موقعیتی را بر اساس باورهایشان «قضاوت» کنند (κρίνειν).
اگر پذیرفته شود که چیزی به نام سرایت عاطفی از طریق موسیقی وجود دارد، آنگاه نظریه شناختی عاطفه ارائه شده توسط ارسطو در خطر است زیرا چنین قضاوتی لازم نیست.
پایان نامه در سه فصل ارائه شده است.
در فصل اول، عناصر شناختی که باعث ایجاد احساسات می شوند، تحلیل می شوند.
ماهیت اصطلاح παθή و همچنین تفاوت بین استفاده از آن به عنوان یک "عاطفه عمومی" و استفاده از آن به عنوان فرآیند ذهنی که اکنون "احساس" می نامیم بررسی شده است.
که در مورد آنها قضاوت می شود و با درد یا لذت همراه است.
ماهیت قضاوت عاطفی بررسی شده و امکان وجود آن در حیوانات غیرعقلی مورد بررسی قرار می گیرد.
نتیجهگیری میشود که حتی اگر عواطف را در حیوانات بپذیریم، غرضورزی و پیشبینی یک شی، شرط لازم برای وجود عواطف است.
در فصل دوم، دو مورد را مورد بحث قرار میدهم که به نظر میرسد ارسطو از قضاوت به عنوان شرط لازم برای احساسات استثنا قائل شده است.
اول، احساسات برانگیخته شده توسط ادراک نشانه های احساسات، مانند صدای صرف سخنور (rhet.
1408a16-26) و نمایش در تئاتر (poet.
1453b1-10) و دوم، احساسات برانگیخته شده توسط تغییرات بدنی (de an 403a25).
من استدلال میکنم که از نظر ارسطو در هر دو مورد، عوامل مؤثر (صدا، بینایی، وضعیت جسمانی) فقط برانگیختگی احساسات را تسهیل میکنند، اما برانگیختگی واقعی مستلزم یک زمینه روایی اضافی است که زمینهای برای قضاوت فراهم میکند که به نوبه خود باعث ایجاد احساسات میشود.
احساس مورد نظر در مورد اول صدای سخنور و تماشای تئاتر درست به عنوان چاشنی (ἥδυσμα) عمل می کند که به تشدید (συναπεργάζεσθαι) موضوع قضاوت کمک می کند (pol.
1340b17; poet.
1449b25; 1450b138; rheta3).
واکنش عاطفی ما موضوع داستان آنهاست، نه عناصری که آن را تزئین می کنند.
در حالت دوم، تغییرات بدنی، اجزای مادی عواطف هستند.
ایجاد احساسات را تسهیل می کند: برای مثال، گرمی اطراف قلب، سوژه را مستعد عصبانیت می کند.
اما احساس خشم تنها پس از ارزیابی یک موقعیت خاص توسط ذهن ظاهر می شود.
در فصل سوم به مورد خاص موسیقی می پردازم.
از تفسیری از پول.
1340a12-29، من استدلال می کنم که احساساتی که ظاهراً توسط موسیقی (μουσική) به شنونده منتقل می شود به دلیل اشعار آهنگ ها (μέλη) است نه خود موسیقی دستگاهی.
بنابراین سؤال در مورد ماهیت تأثیر عاطفی موسیقی دستگاهی ناب همچنان باز است.
پاسخ من به این سوال مبتنی بر تحلیل مکانیسم علّی است که از طریق آن موسیقی دستگاهی بر شنونده تأثیر می گذارد.
فیزیولوژی ارسطو تأثیر فیزیکی صدا را بر حس شنوایی و از آنجا به قلب، اولین حسی را نشان می دهد.
تغییرات بدنی در اندام، با آرام کردن یا برانگیختن بدن شنونده، بدون اینکه محتوایی در کنار درک صدا برای ذهن فراهم کند، در شنونده حالتی بیشیئ (διάθεσις) ایجاد میکند.
برانگیختن یا آرام کردن قلب به وسیله موسیقی، شنونده را در آمادگی برای واکنش عاطفی قرار میدهد، اما احساس تنها زمانی ظاهر میشود که یک شی عمدی، یعنی محتوای احساس، توسط ذهن ارائه و ارزیابی شود.
در نهایت، من ارتباط تفسیر خود از این تمایلات را با درک نقش احساسات در تربیت شخصیت در سیاست نشان میدهم.
ارسطو پیشنهاد می کند که فقط از نوع خاصی از موسیقی در برنامه درسی آموزشی خود استفاده کند، نه یک نوع موسیقی خیلی آرام یا خیلی پرتنش، بلکه وسطی بین آنها که دانش آموزان را در وضعیتی پایدار و نجیب قرار دهد که به نوبه خود آنها را به سمت هدایت سوق دهد.
دلیل به جای احساساتشان
this research aims to offer an original reconstruction of aristotle’s psychology of music that explains his views on the relation between instrumental music and emotions.
i argue that, contrary to the relevant scholarship, for aristotle instrumental music cannot convey emotions to the listener.
what instrumental music does, i claim, is to cause an objectless mood or disposition (διάθεσις) that “prepares the way” (προοδοποιεῖν) for the emotions.
most interpreters of politics viii (1340a12-29) argue that for aristotle a piece of instrumental music would be able to represent emotions and the listener would be moved to the same emotion by a sort of sympathetic contagion.
however, this interpretation is inconsistent with aristotle’s account of emotions.
for aristotle a necessary condition for the emotions is that those experiencing them “judge” (κρίνειν) a situation based on their beliefs.
if it is accepted that there is such a thing as an emotional contagion through music, then the cognitive theory of emotion presented by aristotle is at risk since no such a judgment would be required.
the thesis is presented in three chapters.
in chapter one the cognitive elements that give rise to emotions are analysed.
the nature of the term παθή is explored as well as the difference between its use as a ‘general affection’ and its use as the mental process that we now call ‘emotion.’ in this latter sense the emotions are mental states directed to an object on which a judgment is made and that are accompanied by pain or pleasure.
the nature of the emotional judgment is investigated and the possibility of its existence in non-rational animals is explored.
it is concluded that, even if we accept emotions in animals, intentionality and predication of an object are necessary conditions for the existence of emotions.
in the second chapter, i discuss two instances where it seems aristotle makes an exception to the judgment as necessary condition for the emotions.
first, emotions aroused by the perception of signs of emotions, like the mere voice of the orator (rhet.
1408a16-26) and the spectacle in the theatre (poet.
1453b1-10) and second, emotions aroused by bodily changes (de an.
403a25).
i argue that in aristotle’s view in both cases the factors at work (voice, sight, bodily condition) only facilitate the arousal of emotions, but the actual arousal requires an additional narrative context that supplies grounds for the judgment that in turn gives rise to the emotion in question.
in the first case the orator’s voice and the theatre’s spectacle work just as a condiment (ἥδυσμα) that helps to intensify (συναπεργάζεσθαι) the object of judgment (pol.
1340b17; poet.
1449b25; 1450b16; rhet.
1386a31).
our emotional response has as its object their story, not the elements that decorate it.
in the second case, the bodily changes are the material constituents of emotions; facilitate the generation of emotions: hotness around the heart, for example, makes the subject prone to anger; but the emotion of anger appears only after a particular situation is evaluated by the mind.
in the third chapter, i turn to the specific case of music.
from an exegesis of pol.
1340a12-29, i argue that the emotions ostensibly transmitted by music (μουσική) to the listener are due to the lyrics of the songs (μέλη), not to the instrumental music itself.
therefore the question about the nature of the emotional effect of pure instrumental music remains open.
my answer to this question is based on the analysis of the causal mechanism by means of which instrumental music affects the listener.
aristotle’s physiology reveals the physical impact of sound on the sense of hearing, and from there to the heart, the first sensorium.
bodily changes in the organ create an objectless disposition (διάθεσις) in the listener by relaxing or agitating his body, without providing any content for the mind besides the perception of the sound.
exciting or relaxing the heart by means of music would leave the listener in the disposition of readiness to react emotionally, but the emotion would appear only once an intentional object, i.e., the content of the emotion, is presented and evaluated by the mind.
finally, i show the relevance of my interpretation of these dispositions to understanding the role of emotions in the education of character in the politics.
aristotle proposes to use only a certain type of music in his educational curriculum, not one too relaxed or too tense, but a middle between them that puts the students in a stable and noble disposition that would, in turn, lead them to be guided by reason instead of their emotions.